گل بهارم،آسمانم

دیگه وقتشه همه بدونن

من و بابا رضا تصمیم داشتیم خبر حضور شیرین تو رو بعد از گرفتن نتیجه ی آزمایش غربالگری به همه بدیم ولی دیگه دل تو دلم نبود و نمیتونستم طاقت بیارم ... مامان جون تلفن زدن به مامان بزرگ و گفتن میخوام خبر خوش بهتون بدم و مامان بزرگ به محض شنیدن این حرف فهمیدن که یه کوچولوی عززززززیز تو دل من جا گرفته . مامان بزرگ با شنیدن این خبر از شدت خوشحالی گریه کردن کوچولوی دلبند من. فردا من و شما به صرف یه پلو ماهیچه ی خوشمزه به خونه ی مامان بزرگ دعوت شدیم . وبعد از این دیگران هم فهمیدن که عزیز دل ما داره می یاد. ...
4 فروردين 1393

یک اتفاق بی نظیر

خونمون در آبادان-ساعت ۱۶:۱۵-۹۲/۸/۲۶ عروسکم میتونی حدس بزنی مهمترین و هیجان انگیزترین اتفاقی که در مدتی که در آبادان  بودم پیش اومد چی بود ؟! درسته عزیز دل مامان،وجود نازنین تو رو بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس کردم. دختر کوچولوی من داره تو دل مامانش باله میرقصه و حرکات زیباش رو به رخ میکشه. عزیز دلم در تاریخ۹۲/۸/۲۶ واسه اولین بار حتی از روی لباس حرکت شکمم دیده شد و این تو بودی که داشتی به مامان لگد میزدی دختر نازنینم. ...
4 فروردين 1393